اشک واپسین


به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم


به دل امیر درمان داشتم درمانده تر رفتم


تو کوته دستی ام می خواستی ورنه من مسکین


به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم


نیامد دامن وصلت به دستم هر چه کوشیدم


ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم