تنهایی از آن نیست که آدم کسانی را در اطرافش نداشته باشد؛ از این است که آدم نتواند چیزهایی را منتقل کند که مهم میپندارد؛ از این است که آدم صاحب عقایدی باشد که برای دیگران پذیرفتنی نیست. اگر انسان بیش از دیگران بداند تنها میشود
بدون آزادی اخلاق نمیتواند وجود داشته باشد
کفشی که اندازه پای کسی است پای کس دیگری را اذیت میکند؛ هیچ دستورالعملی برای زندگی کردن که مناسب همه باشد وجود ندارد
بردگی و طغیان دو عنصر همبسته جدایی ناپذیرند
فکر کردن دشوار است، به همین خاطر است که بیشتر مردم قضاوت میکنند
یک عقیده واقعاً علمی باید فاقد پیش شرط باشد
کسی که به بیرون نگاه میکند، رویاپردازی میکند؛ کسی که به درون نگاه میکند، بیدار میشود
شصت سال پیش همه چیز را میدانستم؛ امروز هیچ چیز نمیدانم. کتاب خواندن یک کشف پیش رونده است تا به نادانیات پی ببری
شاید درست باشد که شما نمیتوانید همه مردم را همه اوقات فریب دهید ولی میتوانید تعداد کافی از آنها را فریب دهید تا بر کشوری بزرگ حکومت کنید
نگفتن هیچچیز به ویژه هنگام صحبت کردن نیمی از هنر دیپلماسی است
هیچ انسانی، هرقدر هم زیرک و دانا باشد، نمیتواند در طولِ حیاتش به آن درجه از کمال و دانش برسد که به درستی درباره عادات یا نهادهای جامعه خود داوری نماید یا آنها را از ارزش بیندازد؛ چرا که آنها نشان دهنده نسلها و سدهها تجربه در آزمایشگاهِ تاریخاند
هر علمی به عنوان فلسفه آغاز و به عنوان هنر پایان مییابد
تمدن رشته درهم پیچیده و زودگسلِ روابطِ انسانی است که دشوار بافته و آسان نابود میشود