مردم جزء هر طبقه‌ای خواه عالی، خواه متوسط و خواه پایین باشند، باز از افراد یک جامعه هستند و دارای یک نوع اخلاق می‌باشند و در تحت نفوذ و تأثیرات همان عصر و محیط اند


هیچ‌کس نمی‌تواند آزاد باشد مگر وقتی که همه از آزادی کامل برخوردار گردند. آزادی متعلق به یک نفر نیست، مال همه است


هیچ کس نمی‌تواند کاملاً از اصول اخلاقی پیروی کند مگر اینکه همه اخلاقی گردند و سرانجام هیچ کس نمی‌تواند کاملأ سعادتمند شود مگر اینکه همه سعادتمند باشند


با مرگ سر و کاری ندارم. وقتی من هستم، او نیست؛ وقتی او باشد، من نیستم

 

آنچه مرا نکُشد، نیرومندترم می‌سازد


کسی که «چرایی» برای زندگی کردن دارد، می‌تواند تقریباً هر «چگونه‌ای» را تحمل کند


شاد ماندن به هنگامی که انسان درگیر و دار کارهای ملال‌آور و پرمسئولیت است، هنر کوچکی نیست


اگر دانش ما این همه به بی‌طرف بودن خود می‌نازد، از آن روست که جز کنجکاوی ناسالمِ ناتوانان چیز دیگری ندارد


آرامش مدام نیز کسل کننده است؛ گاهی طوفان هم لازم است


با هر که بدی کردی تا دم مرگ از او بیندیش


اگر بت‌ها را واژگون کرده باشی کاری نکرده‌ای، وقتی واقعاً شهامت خواهی داشت که خوی بت‌پرستی را در درون خویش از میان برداری


آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند


اگر زمانی دراز به اعماق نگاه کنی، آنگاه اعماق هم به درون تو نظر می‌اندازند


از آنچه باعظمت است یا باید هیچ نگفت یا با عظمت سخن گفت و با عظمت سخن گفتن یعنی به دور از آرایش و آلایش


افزونی دانش گذشته، افزونی تاریخ انسان را پژمرده خواهد ساخت و بزدل. در حالی‌که انسان باید قادر باشد گذشته را در خدمت حال دربیاورد. البته اگر بتوانیم خوب یاد بگیریم که تاریخ را وسیله‌ای برای زندگانی قرار دهیم